زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

ninidokhmal

مامان ،خدا یعنی چی؟یعنی کی؟

1393/1/27 20:33
نویسنده : هدیه
219 بازدید
اشتراک گذاری

مامان ،خدا یعنی چی؟یعنی کی؟

حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که می‌تواند بهترین راه برآوردن مهم‌ترین نیازهای کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگ‌سالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی می‌بینند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد.

فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز را در دنیا توضیح می‌دهد: زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست، که با این توضیح (مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار می‌گردد و زمانی که برای پرسش‌های کلیدی خود پاسخی منطقی می‌یابد، احساس آرامش می‌کند. وقتی کودک حوادث تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیق‌تر می‌شود و هم روح او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضاء می‌شود.

حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت می‌دهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا می‌تواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.

و بالاخره، توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک می‌شود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام، کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشته‌اند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است...



متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. گمان والدین این است که آموزش خدا و اعتقادات دینی، برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به معلومات و گزاره های ذهنی، به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این در زمانی است که آنان به سن جوانی می‌رسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این شرایط اگر با آنها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی می‌کنند اعتقاد به خدا را در اعمال و رفتارهای والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل می‌کنند، بیش از آنچه می‌گویند روی ذهن کودک تأثیر می‌گذارد. یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا می‌شود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا نمی‌کند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن می‌شود.

برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آن‌ها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمی‌ای که اکثر روان‌شناسان آن را تأیید می‌کنند، این است که بگذارید بچه‌ها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سۆال کردن از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.

حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت می‌دهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا می‌تواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد

 

اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا، در هر مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری می‌توانیم به او کمک کنیم.

در این جا به مراحل رشد روانی کودک و این که در هر مقطع چگونه باید با او درباره خدا حرف بزنیم، اشاره می‌کنیم:

1 تا 3 سالگی: یادمان باشد که بذر ایمان از همان سال‌های اولیه زندگی کاشته می‌شود. بنابراین خداشناسی در این سن اهمیت زیادی دارد. کودکان نوپا می‌توانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند یاد بگیرند. در ابتدا، آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز شود. اگر بچه‌ها به سادگی با این کلمات مأنوس نشوند، بعدها پایه ای برای آموزش مفاهیم بزرگ نخواهند داشت. همچنین باید اعتقاد به عشق و محبت را در آن‌ها تقویت کنید؛ این مهم‌ترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال می‌فهماند. به آن‌ها بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچه‌ها مراقبت می‌کند.

نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابسته‌ترین موجودات دنیاست، در تأمین نیازهای خویش، به والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آن‌ها، اعتماد و توکل به خدا را نیز می‌آموزد.

3 تا 5 سالگی: در این مرحله این سۆال غلط است که: «چه طور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟»، چه اینکه این اعتقاد درونی به صورت اجمال، در فطرت و آفرینش او وجود دارد. پرسش صحیح این است که: «چطور به او نشان دهم که خدا در زندگی‌اش حضور دارد؟» زمانی که بچه‌ها در برابر شگفتی‌های اطرافشان حیرت زده می‌شوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه می‌کنند، زمینه فکریشان برای این مسئله آماده است و شما می‌توانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره، به آن‌ها نشان دهید. مثلاً وقتی کودک 5 ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما می‌پرسد: پدر بزرگ پس از مرگ چه می‌کند؟ آیا او در بهشت است؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: تو چه فکر می‌کنی؟ او احتمالاً در پاسخ می‌گوید: پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است. شما در این هنگام نظر او را تأیید کنید.

همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی می‌کند، به آسانی می‌توانید خدا را به او نشان دهید. یا هنگام خوردن غذا، برای او توضیح دهید که این غذاها از جانب خداوند است، و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان، مراسم شکرگزاری را به جای آورید.

در فاصله سنی 3 تا 5 سال، کودکان خدا را غالباً موجودی چون یک رهبر روحانی می‌دانند. چنین برداشتی به این پرسش‌ها می‌انجامد: «آیا خدا می‌خوابد؟ خدا کجا زندگی می‌کند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید:  «نمی‌دانم.» به یاد داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کند. اما اگر در پاسخ به او بگویید: خدا چیزی نمی‌خورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمی‌شود بلکه دچار سردرگمی بیشتری می‌شود.

بعد شما از او سۆالاتی بپرسید که نسبت به گفتگو علاقه‌مند شود. به خاطر داشته باشید، همیشه سۆالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچه‌ها نمی‌توانند منتقدانه فکر کنند و صحبت‌های شما را مورد ارزیابی قرار دهند. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف می‌زنید، کارشناس شمایید؛ دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پشیمان شوید. مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی می‌شود.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم می‌کند که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کند.

 

 

 

 

 

 

پاسخ‌های واضح به سوالات جنسی

حتماً شما هم تجربه کرده اید که گاهی حتی ترک دیوار هم برای فرزندان ما، ایجاد سۆال می کند و این ما هستیم که باید مثل یک دایره المعارف برای آنها باشیم. در اکثر اوقات، مخصوصاً در سنین پایین تر، برای پاسخگویی به آنها مشکلی نداریم اما گاهی کنجکاوی کودکان، به خط قرمزهای ما می رسد؛ در آن موقع چه عکس العملی باید داشته باشیم؟

ذهن کودکان پر از علامت سۆال است. آنها می خواهند دنیایی را که به آن پا گذاشته اند، بشناسند و در این راه گمان نمی کنند برخی امور این دنیا خجالت آور است و اگر در آن زمینه چیزی بپرسند باعث رنگ به رنگ شدن والدین شان می شوند. آنها تنها به وظیفه خود عمل می کنند؛ «شناخت خود و دنیای اطراف».

شما به عنوان پدر و مادر همیشه باید منتظر شنیدن سۆالاتی در حیطه های ممنوعه باشید: سوالاتی مثل : من از کجا آمده ام؟

ممکن است مادر باردار باشد یا یکی از نزدیکان و یا حتی کودک یک زن باردار را در تلویزیون ببیند، بالا بودن شکم و شکل ظاهر برای او ایجاد سۆال می کند. یا وقتی می شنود کسی صاحب فرزند شده، به ذهنش خطور می کند که چطور این اتفاق می افتد؟

علت آن هر چه باشد باید مراقب نحوه پاسخ دادن تان باشید. جواب هایی مثل اینکه من، تو را از مغازه خریدم را فراموش کنید. بچه ها باهوش تر از آن چیزی هستند که فکر می کنیم.

وقتی کودک با تعجب می پرسد که بچه از کجا می آید، نباید به او بگویید که بچه از کیف آقای دکتر، از بیمارستان، از سوپرمارکت می آید. می شود اینگونه پاسخ داد: «بچه در جای مخصوصی توی شکم مادر رشد می کند و از آنجا بیرون می آید.»

دو سۆال است که تقریباً همه کودکان زیر هفت سال را گیج می کند(یعنی کودکانی که هنوز به مدرسه نمی روند). این دو سۆال عبارتند از:

1- بچه چگونه درست می شود؟

 2- بچه چگونه به دنیا می آید؟

توصیه می شود که ابتدا نظر خود کودک را بشنویم و آنگاه تفسیر خودمان را بگوییم. توضیح ما باید از واقعیت دور نباشد، اما لازم نیست که توضیح کاملی هم درباره یک ارتباط جنسی به او بدهیم. باید مراقب باشیم که پاسخ ما بیش از حد نباشد چون در این صورت باعث بیداری زودرس جنسی در او می شود.

گاهی هر پاسخی که می دهید خود یک سۆال دیگر ایجاد می کند، در این صورت باید این گفتگو را مدیریت کنید. به هیچ وجه نگذارید فرزندتان احساس کند شما دستپاچه شده اید. با این موضوع عادی برخورد کنید.

یادتان باشد اگر به او دروغ بگویید یا پاسخ های بی ربط بدهید، خیلی زود متوجه می شود. اعتمادش از شما سلب شده و برای سۆالات خود به دنبال یک مرجع دیگر که اصولاً دوستان او هستند، می رود و این موضوع بسیار خطرناک است

به بچه های کوچک تر می توانید پاسخ دهید: ما از خدا خواستیم و خدا هم تو را به ما داد. در شکم مادر رشد کردی و بعد از مدتی در بیمارستان، تو را بیرون آوردند.

اما وقتی بچه ها بزرگ تر می شوند، این پاسخ برایشان قانع کننده نیست. ممکن است بپرسند: من چگونه وارد شکم مادر شدم؟

می توان جواب داد: وقتی پدر و مادر می خواهند که بچه ای داشته باشند، سلولی از بدن پدر به سلولی در بدن مادر می پیوندد، و آن وقت رشد بچه شروع می شود. وقتی بچه به اندازه کافی بزرگ شد، از شکم مادر بیرون می آید.

گاهی این گفتگو به همین جا ختم نمی شود و سۆال بعدی کودک شاید همان چیزی باشد که مایه وحشت والدین است: «سلول پدر چطور وارد بدن مادر می شود؟» بار دیگر، ابتدا باید از کودک سۆال کنید که نظر او چیست؟

احتمالاً با نظریه های جالب کودک مواجه خواهید شد: بابا دانه را در شکم مادر می کارد، خانم دکتر دانه ای را با جراحی می کارد درون شکم مامان.

سۆال بعدی که ممکن است از ذهن کودک خارج شود، این است که: «تو و بابا چه وقت قصد دارید بچه درست کنید؟»، برای این سۆال برخلاف تصور ما، جوابی ساده کافی خواهد بود: «مادرها و پدرها به یکدیگر عشق می ورزند و می خواهند بچه ای داشته باشند تا به او هم عشق بورزند.»

یادتان باشد اگر به او دروغ بگویید یا پاسخ های بی ربط بدهید، خیلی زود متوجه می شود. اعتمادش از شما سلب شده و برای سۆالات خود به دنبال یک مرجع دیگر که اصولاً دوستان او هستند، می رود و این موضوع بسیار خطرناک است.

خیلی آرام با او گام به گام پیش روید. بگذارید با آرامش همه سۆالاتش را بپرسد و یا حتی حرف هایی که دوستانش گفته اند را برایتان بازگو کند.

 

گاهی اوقات کودکان نظریه های خود را با هم در میان می گذارند. اگر شما محرم خوبی برایش نباشید او به جای اطلاعات صحیح، حرف های اشتباهی را می شنود و گمان می کند درست است؛ در این صورت هنگام بلوغ او به مشکل بر می خورید.

اگر فرزندتان در بیرون از منزل به طور نامناسبی با مسائل جنسی آشنا شود، کار و تلاش والدین در زمینه آموزش جنسی دو برابر خواهد شد. زیرا در وهله اول باید افکار نامناسب و آموخته های نادرست فرد در زمینه امور جنسی تغییر یابد و سپس آموزش مناسب و صحیح آغاز شود.

سۆالات جنسی اصولاً ازسن چهارسالگی شروع می شود و تا بلوغ ادامه دارد، شما هم باید هر مرحله را با توجه به سن کودک و میزان اطلاعات او مدیریت کنید. قدم به قدم با او پیش روید و بگذارید احساس امنیت کند.

موضوع دیگری که کنجکاوی کودکان را ممکن است ایجاد کند، میل به کشف بدن خود و دیگران است. خیلی از والدین با فهمیدن این موضوع عصبانی می شوند، البته حق دارند، دیدن چنین صحنه هایی ناراحت کننده است؛ اما فراموش نکنید که اینها یک کنجکاوی طبیعی است و مانند سۆالاتی که می پرسد، باید با مدیریت شما برطرف شود.

شما باید بدانید که بچه ها دچار کنجکاوی های جنسی می شوند و به بهانه های مختلف از تنها ماندن و وارسی های آنها به بدن یکدیگر جلوگیری کنید. برای مثال نگذارید آنها در اطاق در بسته با هم بازی کنند.

اگر متوجه شدید که فرزندتان با دوستش بازی جنسی می کند، برای مثال دکتر بازی که اتفاقاً بازی محبوبی است، خونسردی خود را حفظ کنید و در بازی شان مداخله کرده و سمت و سویش را تغییر دهید. مثلاً بگویید بهتر است به دستان هم آمپول بزنید و یا دندان های هم را معاینه کنید.

وقتی با فرزندتان تنها شدید به او بگویید که می دانید قصدش از در آوردن لباس دوستش آمپول زدن بوده، اما او دیگر بزرگ شده و باید بداند که مجاز نیست به نواحی تناسلی آدم ها دست بزند و باید حریم را رعایت کند.

این زمان موقع مناسبی برای آموزش به کودک است تا خدای نکرده مورد سوءاستفاده جنسی قرار نگیرد. به او بگویید هیچ کس حتی بزرگ ترها هم مجاز نیستند به نواحی تناسلی تو دست بزنند. اگر کسی چنین کاری کرد، شما از دست فرزندتان ناراحت نمی شوید و هر نوع رفتار نامناسب و ناراحت کننده ای را دراین زمینه بدون ترس و نگرانی به شما بگوید.

حیطه مسائل جنسی بسیار مهم بوده و عکس العمل های صحیح شما می تواند به یک بلوغ آرام و داشتن زندگی جنسی موفق در آینده، کمک کند.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ninidokhmal می باشد